سفارش تبلیغ
صبا ویژن

برادرانی که... - معارف اسلامی
 
...
نوشته شده در تاریخ یکشنبه 88/6/29 توسط ایران

یک روز عصر جمعه بود و هرکس به نحوی مشغول کاری بود؛ یکی با مطالعه، یکی با نوشتن نامه، بعضی با نظافت و جفت و جور کردن وسایلشان و بعضی دیگر با گفت‌وگو و درد و دل. که در همین هنگام، مسئول خطی که بچه‌ها مسئولیت نگهداریش را بر عهده داشتند، سرزده وارد شد و در آستانه‌ی ورودی در ایستاد.

کاغذ و قلم را خیلی رسمی به نحوی که همه گمان نوشتن چیزی یا اسامی خاصی را کنند، به دست گرفت و خطاب به بچه‌ها گفت: «برادرهایی که مایل هستند، صاف (عمودی) بنشینند، و با این حرف شکوفه‌ی لبخند بر لب‌ها که هیچ، در چشم‌ها هم شکفته شد.



.: Designed By Night-Skin.com :.


بازدید امروز: 283
بازدید دیروز: 1160
کل بازدیدها: 7528166

[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : Night Skin ]